انفاقهاي كافران در دنيا همچون زراعت قومي ستمگر است كه با وزش بادي سوزان نابود ميگردد.
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئا و اُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ* مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».
«كساني كه كافر شدند، هرگز نميتوانند در پناه اموال و فرزندانشان از مجازات خدا در امان بمانند، و آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند، آنچه آنها در اين زندگي پست دنيوي انفاق ميكنند، همانند باد سوزاني است كه به زراعت قومي كه بر خود ستم كرده، بوزد و آن را نابود سازد، خدا به آنها ستم نكرده، بلكه آنها خودشان به خويشتن ستم ميكنند».
«صِرّ» در لغت عرب به باد بسيار سرد ميگويند كه مايهي نابودي زراعت ميگردد. «طبرسي» در «مجمعالبيان» از «زجاج» نقل ميكند كه «صرّ» به صداي شعلههاي آتش نيز گفته ميشود.
بنابراين مقصود از آن در آيه، باد مسمومي است كه به خاطر سردي و يا داغي فوقالعاده، مايهي نابودي كشاورزي ميگردد، و برگ درختان و ميوهها را نابود ميسازد.
جملهي «حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» «زراعت كساني كه به خويشتن ظلم نمودند» تا حدي مبهم است. مفسران ميگويند مقصود كشاورزاني است كه در مكان و يا زمان نامناسب كشت كنند، و طبعا چنين افرادي به خاطر نامناسب بودن محل و يا زمان از عمل خود نتيجه نميگيرند، و اين خود كشاورز است كه بر خويش ظلم ميكند يا در نقطهي بلندي زراعت ميكند كه آب نميرسد، يا ديرتر دست به كار ميشود، كه پيش از رسيدن زراعت، فصل سرما ميرسد.
گروه كافر كه از خدا بريده و به غير خدا پيوستهاند، در دنيا بر سه چيز تكيه ميكنند:
1. فرزندان؛ 2 . اموال؛ 3. انفاق و بخشش.
قرآن مجيد دو تكيهگاه نخست را بياهميت شمرده و يادآور ميشود كه هرگز مايهي نجات آنان از دوزخ نخواهند بود، زيرا حساب آخرت غير از حساب دنياست. ممكن است در زندگي دنيا مال و فرزند به داد انسان برسد، ولي در آخرت عمل انسان ميتواند او را نجات دهد نه فرزند و ثروت. چنان كه ميفرمايد:
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئا و اُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ* مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».
تنها چيزي كه براي آنان تكيهگاه شمرده ميشود، انفاقها و بخششهاي آنها در دنيا است، آنان از اين طريق تظاهر به انساندوستي كرده و گروهي را به خود جلب ميكنند ولي از آنها نيز بهره نميگيرند زيرا:
1. انفاق آنان تظاهري بيش نيست و محرك آنها جز خودنمايي چيزي نيست.
2. آنان چهبسا با انفاق اموال، لشگري را بر ضدّ توحيد تشكيل ميدهند چنانكه ميفرمايد:
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلي جَهنَّمَ يُحْشَرُونَ».
«آنها كه كافر شدند، اموالشان را براي بازداشتن مردم از راه خدا خرج ميكنند. آنان اين اموال را انفاق ميكنند اما مايهي حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شكست خواهند خورد و كافران در جهان ديگر همگي به سوي دوزخ گردآوري خواهند شد».
بنابراين آنان نه تنها در انفاق خود رياكارند، بلكه چهبسا انفاق آنان موجب بازداري مردم از راه خدا ميگردد.
خداوند در آيهي مورد بحث، انفاق آنان را به خاطر اين دو جهت به كار كشاورزي تشبيه ميكند كه كشت خود را در غير زمان و مكان مناسب انجام دهد، جاي نامناسب، محل وزيدن بادهاي مسموم است و زمان غير مناسب سبب رسيدن باد زمستان قبل از برداشتن زراعت است.
همچنان كه اين كشاورز از عمل خود به خاطر كوتاهي در رعايت شرايط كشاورزي بهره نميگيرد، همچنين اين گروه نيز از انفاق رياكارانه و يا بدتر از آن جلوگيري از راه خدا نتيجه نميگيرند.
مشبّهبه: كشاورزي كه با ناديده گرفتن شرايط كشاورزي در غير زمين و زمان نامساعد كشت كند.
مشبّه: كافري كه رياكارانه يا براي جلوگيري مردم از راه خدا، انفاق كند.
وجه شَبَه: نتيجه نگرفتن هر دو گروه.
«أَوَمَنْ كانَ مَيْتا فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورا يَمْشِي بِهِ فِي النّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِيالظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ».
«آيا كسي كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم و نوري برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسي است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟ براي كافران اعمال زشتي كه انجام ميدادند، اينگونه تزيين شده و زيبا جلوه كرده است».
«مَيْت» با تخفيف به معني «ميِّت» با تشديد، كنايه از كافر است، طبعا در مقابل آن «حيّ» كنايه از مؤمن است.
«نور» به معني روشني، كنايه از ايمان است همچنان كه «ظلمات» به معني تاريكيها كنايه از الحاد است.
دربارهي نور ايمان بايد گفت:
كه دل ره به نورش به يزدان برد چراغي است در پيش چشم خرد
بنابراين كافر حكم ميت دارد و مؤمن حكم حيّ و زنده، و ايمان بسان نور، حالت روشنيبخش دارد و كفر بسان ظلمت مايهي تاريكيها است.
مفسران ميگويند: آيه در حق حمزه عموي پيامبر و ابوجهل فرود آمده است، حمزه در بيرون مكه به شكار رفته بود، پس از بازگشت آگاه شد كه ابوجهل برادرزادهي او(حضرت محمد صلياللهعليهوآله ) را آزار و اذيت كرده است، او از اين كار سخت برآشفت، بدون اين كه لباس سفر از تن بيرون بياورد، سراغ ابوجهل رفت و با سلاحي كه در دست داشت، بر سر او كوبيد به گونهاي كه خون از صورت او جاري شد، ولي ابوجهل كه از شجاعت حمزه آگاه بود، سخن نگفت و بدون هيچ عكسالعملي جريان پايان يافت.
بنابراين حمزه از دو ويژگي برخوردار شد:
1. كافر بود مؤمن گرديد، مرده بود، زنده شد.
2. در ظلمت و تاريكي ميزيست، از آن بيرون آمد و در فضاي روشن ايمان زندگي كرد.
ولي ابوجهل از اين دو نعمت بيبهره گشت:
1. كافر بود يعني ميت، به همان حال باقي ماند.
2. در ظلمت و تاريكي ميزيست و از آن بيرون نيامد.
اين آيه نخستين آيهاي نيست كه مؤمن را زنده، و كافر را مرده ترسيم ميكند، بلكه در آيات ديگر نيز وارد شده است چنان كه ميفرمايد:
«فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ المَوْتي».
«تو نميتواني صداي خود را به گوش مردگان برساني».
و نيز ميفرمايد:
«وَ ما يَسْتَوِي الأَحْياءُ وَ لاَ الأَمْواتُ...»؛ «زندگان و مردگان يكسان نيستند».
در اين آيهها حيّ و ميت كنايه از مؤمن و كافر ميباشد و در آيات ديگر نيز نور به عنوان كنايه از ايمان به كار رفته است زيرا همانطور كه نور راه را براي انسان روشن ميسازد، ايمان نيز روشنگر راه مؤمن است چنان كه ميفرمايد:
«...ما كُنْتُ تَدْرِي ماَ الكِتابُ وَ لاَ الإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُورا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ».
«تو بيش از اين نميدانستي كتاب و ايمان چيست ولي ما آن را نوري قرار داديم كه به وسيلهي آن هركس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت ميكنيم و تو مسلما به سوي راه راست هدايت مينمايي».
درست است شأن نزول آيه، اين دو نفر و احيانا «ابوجهل» و «عمّار» معرفي شدهاند ولي شأن نزول، مايهي اختصاص آيه به آن مورد نيست، بلكه يك حكم كلي است، زيرا ايمان به خدا، مايهي تحرك انسان مؤمن در ابعاد مختلف زندگي است، زيرا در نظر وي كار زيبا و نازيبا يكسان نيست. ايمان؛ او را به سوي كارهاي زيبا حركت بخشيده و مظهر حيات و تحرك ميگردد، درحالي كه در نظر كافر، اين دو عمل در جهان يكسان حساب ميشوند، و بازخواستي از انسان نميشود، لذا مبدأ كارهاي خير و نيك نميگردد.
مؤمن به خاطر اعتقاد به ارتباط اين جهان با عالَم بالا و پيوستن اين جهان به سراي ديگر فضا را روشن ميبيند و جهان از نظر گذشته و حال و آينده در نظر او روشن است، درحالي كه كافر به خاطر عدم ايمان به سر سلسلهي هستي در يك ظلمت فرو ميرود و از گذشته بريده و نسبت به آينده اظهار بياطلاعي ميكند.
بنابراين مرد مؤمن به خاطر حركت به سوي كارهاي نيك زنده است و كافر به خاطر عدم ايمان، مرده و بيتحرك است.
ايمان افق زندگي را روشن ميكند و كفر مايهي تاريكي ميگردد.
در پايان يادآور ميشويم تشبيه در اين آيه تشبيه مركب است نه بسيط:
1. تشبيه مؤمن به مردهاي كه از نو زنده شده همراه با نور.
2. تشبيه كافر به ميت فاقد نور كه در ظلمت باقي ميماند.